دنیای اس ام اس

اس ام اس ـ-*-ـ اس ام اس

دنیای اس ام اس

اس ام اس ـ-*-ـ اس ام اس

جک ۸

خبرنگاربه یک قزوینی میگه یک خاطره تلخ از انقلاب بگو میگه سال 42 بود توی راهپیمائی مادرم را گم کردم یکی ترتیبمو داد

 خبرنگار ناراحت میشه میگه احمق بی تربیت یک خاطره شیرین بگو میگه سال 57 بود یک بچه ای توی راهپیمائی مادرش را گم

کرده بود

 

? یه روز به قزوینی می گن شما به ناف چی می گید . میگه سوراخ بی مصرف

 

? یه قزوینی میره مسابقه بیست سوالی. بهش میگن خوب بپرس.  مجری:بله قزوینی:کونه؟! مجری:نه بی تربیت کون چیه؟!

قزوینی:نرمه؟! مجری:بله قزوینی: خوب کونه. مجری:نه بی تربیت کون چیه؟!  قزوینی: سوراخ داره؟!  مجری: نه قزوینی : عجب

کونیه که سوراخ نداره؟!

 .

? تو قزوین دلار دو جور قیمت داره: یکی دلارایه که دست مردمه و قیمتش بالاتره، یکی هم دلاراییه که افتاده رو زمین!!

 .

?  یزدیه و قزوینیه کنار هم خوابیده بودن، یهو قزوینیه شروع میکنه مالوندنِ در یزدیه. یزدیه از خواب میپره ، نفس زنون  میگه:

 چَ کا میکنی؟! قزوینیه خودشو جمع و جور میکنه، میگه: هیچی بالام جان ، شوخی میکنم! یزدیه یک اخمی میکنه و یکم میره

 اونورتر و میگیره میخوابه. بعدِ چند دقیقه دوباره  قزوینیه  شروع میکنه مالوندن درِ بندة خدا. دوباره یزدیه از خواب میپره و قزوینیه

 میگه شوخی میکردم. بار سوم به همین منوال یزدیه از خواب میپره، میگه: چَ کا میکنی؟! قزوینیه میگه: بالام شوخی میکنم!

یزدیه شاکی میشه، میگه: دِ بی پدر، او کیر راست و ای کون لخت که شوخی ور نمیداره!!!

 

? توی قزوین یه پسر بچه داشت  تو خیابون با دوچرخه میرفت که یه هو یه تاکسی اومد  بهش زد و پسر بیچاره  پرت  شد

 اونور.......راننده تاکسیه که یه قزوینی بود از ماشینش پیاده شد و رفت سراغ پسره و دمر روش خوابید. یه نفر که داشت رد

 میشد به قزوینیه گفت: کره خر بلند شو چرا رفتی رو بچه خوابیدی؟! قزوینیه گفت: تا پلیس نیاد کروکی نکشه بلند نمیشم

 

? بچه قزوینیه صبح پامیشه به باباش میگه : بابایی، بابایی! مامان دیشب جایی میخواست بره؟ قزوینیه میگه: نه بابا‌جان. بچهه

 میگه: پس چرا هی بهش میگفتی برگردعزیزم، برگرد عزیزم!!

 

? یارو تیمساره از تهران میره اردبیل  سرکشی ، می‌بینه همه جای شهر مامورین  نیروی انتظامی شلوارا رو کشیدن پایین  و قنبل

 کردن! یارو خیلی عصبانی می‌شه، میره پیش رئیس اون حوزه یگه:‌ خاک بر سرتون! این چه افتضاحیه؟!‌ چرا همه سربازا تو شهر کون

برهنه قنبل کردن؟! یارو میگه: یواش قربان! یک قزوینیه از زندان فرار کرده،‌ ما براش تله گذاشتیم!!!
 

? یک بابایی رو تو قزوین میندازن زندان، روز اول هم سلولیش ازش میپرسه : بالام جان ، ‌بچه کردی افتادی این تو ؟! یارو میگه:

 نه آقا این حرفا چیه؟ من هیچ وقت همچی کاری نمیکنم! قزوینیه میگه: خوب پس حتما اوا کردی ؟! باز یارو میگه: نه براد ر، چی

میگی؟! قزوینیه میگه: نکنه پیرمرد کردی؟! یارو میگه: آقای عزیز عفت کلام داشته باش، این حرفا یعنی چی، من جرمم سیاسیه

قزوینیه میگه: آهــان! بالام جان فهمیدم، رئیس‌جمهور کردی!!!

 

? یه نفر میره قزوین وقتی وارد می شه رو تابلوی ورودی نوشته شده بود شرت آهنی موجود است. وقتی از قزوین بر می گرده رو

 تابلو نوشته بودن آهن پاره می خریم.

 

?  قزوینیه دم غروب میگذاره دنبال یک بچه پسره هم تا میفهمه  قزوینیه دنبالشه، سرعتشو  زیاد میکنه و میپیچه تو  کوچه‌

پس‌کوچه. خلاصه ازین  کوچه به  اون کوچه  .. تا  آخر تو  یک کوچه بن‌بست  گیر میافته .  وقتی  میبینه  گیر  افتاده  و  قزوینیه

هم داره با لبخندی بر لب میاد جلو، دهنشو وا میکنه، با همة وجود داد میزنه:کمک قزوینیه میگه: بالام جان بیخود شلوغ نکن،

 اینجا اگه کسی هم بیاد کمک، میاد کمک من!!!

 

? قزوینیه کله سحر از خونه میزنه بیرون دنبال یک بچه ، آخر شب خسته و کوفته دست از پا درازتر برمیگرده خونه. هنوز از راه

 نرسیده، یه راست میره شیر گاز رو تا ته باز میکنه، میشینه جلوش. همین موقع رفیقش میاد تو اتاق، وضعیت اینو که میبینه

خیلی ناراحت میشه، میگه: بالام جان، حالا دنیا که به آخر نرسیده.. امشب کان پیدا نشد، فردا خدا بزرگه! آدم که نباید زود به

فکر خودکشی بیافته!! قزوینیه میگه: خودکشی چیه بالام جان، منتظرم آقای ایمنی بیاد!!!

 

? قزوینیه زن میگیره، شب اول کلی مرام میگذاره و تریپ "لاو"(!) خانوم رو میبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول میشه.

 زنه هم کلی حال کرده بوده، هی میگفته: چه ماه زیبایی، عجب ستاره‌هایی..! قزوینیه میگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه

 کن که از فردا شب باید گلهای قالی رو بشمری!!!

.

 ? قزوینیها به شورت لامبادا میگن نخ در بهشت

.

?یک هیئت از محققینِ کشورهای مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت برای بدن مباحثه میکردن . اول یکی از

 انگلستان میاد، میگه: این مشخصاٌ به منظور اینه که ستون فقرات موقع نشستن راحت‌تر باشه. بعدی از آلمان بوده، میگه: این

 قاچ برای اینه که عمل دفع راحت‌تر صورت بگیره. خلاصه هرکدوم یک چیزی میگفتن، آخر نوبت قزوینیه میشه، با یک حال عاشقانه

 میگه: بالام جان، این کان اونقدر شیرینه که قاچ خورده!!!

 

? به قزوینیه میگن: یک خاطرة خوب تعریف کن، میگه: بالام جان، بچه بود.. سفید بود..! میگن حالا یک خاطرة بد تعریف کن، میگه:

 آی بالام جان، بچه بودیم... سفید بودیم..!!

 

? یه قزوینی رو بایه گونی شورت می گیرن بهش میگن این چیه؟ میگه دفترچه خاطراتمه

 

?قزوینی یه وصیت میکنه که وقتی من مردم، منو بسوزونین و ازم پودر بچه درست کنین!!!

 

? عزرائیل میره جون قزوینی یه را بگیره، قزوینی یه میگه : قربونت بیزحمت دولا شین اون وصیت من رو از زیر قالی بدین به من!!!

 

? به قزوینیه میگن بهترین روز زندگیت کی بود ؟ میگه یه روزی توی یه کوچه بن بست من بودم پسرم بود هیچ کس نبود اون روز

 بهترین روز زندگیم بودبهش میگن بدترین روز زندگیت کی بود میگه یه روز توی یه کوچه بن بست من بودم بابام بود هیچ کس نبود

 اون روز بدترین روز زندگیم بود

 

? صف نانوایی قزوین نفر اول رو برق می گیره  بقیه صف رو هم برق میگیره خشگ  میکنه

 

? یه انگشتر میره قزوین النگو بر میگرده

 

? به قزوینیه میگن به کی رای میدی. میگه:به آمپول زن محلمون. میگن چرا؟ میگه:آخه زیادی کاندیدس.....

 

یه روز یه درویش میره قزوین.وقتی میخواد وارد شهر بشه میگه (یاهو) ولی وقتی میخواد بیا بیرون میگه (یوهو).

 

یه بچه توی قزوین گم میشه پلیس اعلام میکنه که هرکی این بچه را پیدا کرده امشب را که هیچ ولی فردا شب بیاد تحویلش

 بده تا ما پس فردا اون را به خونواده اش تحویل بدیم

 

? قزوینیه تو صفه مرغه که مرغ تموم میشه قزوینیه میگه:مرغ تموم شد چرا صفو به هم میزنید

 

قزوینی یه عروسی میکنه ،فرداش با برادر زنش میره ماه عسل !!!

 

? تو صف نونوایی قزوین ملت کیپ تو کون واساده بودن نونواه میاد بیرون صفو بهم میزنه که نون تموم شد یکی از ته صف داد

 میزنه بلام جان چرا صفو بهم میزنی نونواه میگه آخه نون تموم شد قزوینیه میگه نان تمام شد که شد صفو چرا بهم میزنی؟

 

? قزوینیه یه بچه سیاه میاره بهش میگن اینو واسه چی آوردی میگه آوردم برای محرم و صفر

 

? اگه با یه قزوینی گنده تو کوچه بن بست بودی 3 راه بیشتر نداری : اول اینکه آب بشی بری زمین یا اینکه دود شی بری هوا یا

 دستت رو بزنی به دیوار توکل کنی به خدا ..

 

? از قزوینی پرسیدند: پیکان بهتر است یا بنز ؟ قزوینی با قاطعیت گفت : پیکان از او پرسیدند : چرا ؟ گفت : آخه پیکان آخرش

( کان ) دارد ولی بنز که آخرش (کان) ندارد!

 

? قزوینی با ماشینی تصادف کرد و وقتی از ماشین پیاده شد شروع به وارسی پشت ماشین کرد. از او پرسیدند: بابا تو از جلو

به یه ماشین زدی آنوقت پشت ماشینو وارسی می کنی  ؟ قزوینی گفت: آخه میگن وقتی پیکان  تصادف میکنه 100000تومن از

کونش می افته!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد